گاهی به خنده ای دلم از دست میرود

از متن تلخ واژه به پیوست میرود


هم چشمهام میرود از تخم چشمهاش

هم دستهام تا لب آن دست میرود


هم با خیال نرمی حدسی صورتش

گرمی‌ به گونه‌های دلم جست میرود


گاهی به التفات نگاهی تفننی

آنی خدنگ وسوسه از شست میرود


کش میدهیم بوی تنش را تمام روز

یا زور میزنیم هی، و به بن بست میرود


ما میرویم از پس تکرار آن دو لب

او زیپ کیف تبلت خود بست، میرود


در یک شلوغی پر از انبوه خنده ها
با خنده ی کسی دلم از دست ... رفته است

جانا دل ما خر شده تحویل بگیر
دیدار میسر شده تعجیل بگیر
آقای کنار دستی‌ات کشته مرا
تو نازتری! تو راه قابیل بگیر

ساقی سر آن گرفتم امشب 

کاندر قدحت در افتدم امشب 

تا تخس کنی مرا و می را 

باشد که ز بن ورافتم امشب

اسکیزوفرن هستم. راس ساعت3و14دقیقه ی نیمه شب

در عهد قدیم پادشاهی

او رفت به  خوابم اشتباهی

گفتم که تو کیستی سیاهی؟

گفتا که منم! "شلغمِ چاهی"*! ه

من نعره زدم. کشیدم آهی

" آیا تو نه عشقی و تباهی؟ "ه

خندید به لحن قاه قاهی

گفتا صنما چقدر ماهی

. . .

در میکده ی میان راهی

بر جامم زد جام صراحی

... رفتیم به خوابش اشتباهی

در عهد قدیم پادشاهی



* "شلغم چاهی" یک چیزی است در مایه های همان یوسف در چاه افتاده ی شما.