در رثای دوست عزیز بهمن پایه کوتاه - اردیبهشت 88

بسوز "بهمن" اگر با منت سر یاری است

که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری ست


بسوز بهمن و با بوسه‌های پی در پی

مرا ببر به جهانی که از الم عاری ست


مرا ببر به جهانی که دود بر دل نیست

مرا ببر به جهانی که در دم‌ی جاریست


بسوز بهمن و کم شو، که دست و پا کوتاه

من و تو فکر رهایی، جهان به طراری ست


بسوخت جان من و کارش این زمانه بساخت

به پای جان نحیفت، که زهرِ بد ماری است


ز درد بر سر روحم هزار دود برفت

برین به روحم و دردش که ریدنت کاری است


رسیده ای به ته خط، رسیده ام تجریش

دو پک نمانده به عمرت! غمین شب تاری است

...

و کفش پاشنه بلندم و پیکر سردت

رخت که خاکستر شد لبم که سیگاری است


.


پ.ن :  بابت ادبیاتش عذر میخوام. نمیخواستم دستی توش ببرم :)

نظرات 2 + ارسال نظر
ابوعدنان جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ب.ظ http://abooadnan.blogsky.com

روحش شاد

م شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ب.ظ

چه خوبه این :پی

=پییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد