چهره ی فیلان تو پیدا نیست

های عشق 

هاااای عشق

شب بود سیبیلاتو ندیدم موتوعسفانه

بگی بخواب بچه ها تازه از سر کار اومدن کپه ی مرگشونو بذارن خسسه ن

بیلیک-بیلیک و دالانگ-دالانگ تا به کی


های عشق

های مبهم پیچیده ی باهوشِ این-عه-ریلیشنشیپِ زبان درازِ این‌سکیور

های رضازاده به بازی گرفته شده در نبرد با مشتی افلیج پر مدعا

های نیمه‌خدای مفلوک پرطرفدار

های چشم تو باز یا بسته زیبا

چهره ی فیلا تو پیدا نیست

عی تف بر این نقاب روی صورتت

کوکوریکو وار

بریده ای و من انکار خواهم کرد

و زخمهای دلم را هزار خواهم کرد

 

رگه رگه هوس و خواهش و علاقه به من

میان سنگ دلت آشکار خواهم کرد

 

تو بیوفای همه‌کَس‌کُش محال اندیش

تو را به شیوه های خودت احتکار خواهم کرد


تو را به شهوت و شعر و تو را به کافه و کام

تو را به شکوه و عشوه شکار خواهم کرد

 

 به طره های طلایی آبشار کجم

نشد به چادر به مشکی دچار خواهم کرد

 

و بعد چشم به چشم و دماغها بر هم

به سمّ خیس لبت انتحار خواهم کرد*

 

شکار میکنم و سنگ میشود چشمم

و سنگ سنگ تو را سنگسار خواهم کرد



خودم از اینهمه فقط یکی از ابیاتش را دوست دارم. اما هر چه میکنم چیزی هم برای چکش کاری نمیبینم.  کم استعداد شده ام این روزها/ کم استعدا تر از پیش حتا


*نزار قبانی جایی میگه : و وصول الی عینیک وهم و وصول الی شفتیک انتحار.  یا چیزی شبیه به این


رجب و رمضان 1392