از خلال درفتها (2)

نسیم "تاجسرم!"، "خوشگلم!"، "عزیزم!"، "چاق!"

دوباره میوزد از شط خیزران عراق

و من که اشک تو را روی آب میبینم

از خلال درفتها (1)

موبایلم را زده اند و از بی ارتباطی بالاخره گشتم موبایل داغون قدیمی را پیدا کردم و بعد از ماههای طولانی روشنش کردم.

عادت داشتم توی درفتش شعرهای نگفته ی بسیاری بنویسم.


یکی از بیتهایی که امشب درونش کشف کردم این بود:

لبت به خنده مرا میکشد به باغ خیال

زبان خام گست میکشد به ویرانی


که احتمالا ایشون (با حضرت محبوب که نیستم قطعا؛ بیت محترم رو میفرمایم) از نطفه های نخستین اون "برنزه ی منی و من سفید طوفانی ... الخ" بوده اند و خودم هیچ یادم نبوده است.

دوستشان داشتیم که مثل حضرت محبوب یادگار شیرینی از ایام نه چندان دور پیش ازین هستند.