از متن تلخ واژه به پیوست میرود
هم دستهام تا لب آن دست میرود
گرمی به گونههای دلم جست میرود
آنی خدنگ وسوسه از شست میرود
یا زور میزنیم هی، و به بن بست میرود
او زیپ کیف تبلت خود بست، میرود
در عهد قدیم پادشاهی
او رفت به خوابم اشتباهی
گفتم که تو کیستی سیاهی؟
گفتا که منم! "شلغمِ چاهی"*! ه
من نعره زدم. کشیدم آهی
" آیا تو نه عشقی و تباهی؟ "ه
خندید به لحن قاه قاهی
گفتا صنما چقدر ماهی
. . .
در میکده ی میان راهی
بر جامم زد جام صراحی
... رفتیم به خوابش اشتباهی
در عهد قدیم پادشاهی
* "شلغم چاهی" یک چیزی است در مایه های همان یوسف در چاه افتاده ی شما.