پیش شما بی ادبی میکنم
دزدکی و نیمشبی میکنم
از روش چشم شما توی عکس
سرقت ناب ادبی میکنم ...
بسوز "بهمن" اگر با منت سر یاری است
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری ست
بسوز بهمن و با بوسههای پی در پی
مرا ببر به جهانی که از الم عاری ست
مرا ببر به جهانی که دود بر دل نیست
مرا ببر به جهانی که در دمی جاریست
بسوز بهمن و کم شو، که دست و پا کوتاه
من و تو فکر رهایی، جهان به طراری ست
بسوخت جان من و کارش این زمانه بساخت
به پای جان نحیفت، که زهرِ بد ماری است
ز درد بر سر روحم هزار دود برفت
برین به روحم و دردش که ریدنت کاری است
رسیده ای به ته خط، رسیده ام تجریش
دو پک نمانده به عمرت! غمین شب تاری است
...
و کفش پاشنه بلندم و پیکر سردت
رخت که خاکستر شد لبم که سیگاری است
.
پ.ن : بابت ادبیاتش عذر میخوام. نمیخواستم دستی توش ببرم :)